دلنوشته های من

کیک آناناسی

پریروز به مناسبت تولد خواهرم کیک پختم، کیک آناناسی، دستور پختشو روز قبلش از تلویزیون یاد گرفتم تا از  TV پخش شد به بابام گفتم کمپوت آناناس بخره و فرداش کیک رو پختم، البته باید آناناس حلقه ای استفاده بشه ولی بابام اشتباهی خوردشو خریده بود اینم کیک خوشمزه ی من کلی ذوق کردم که خوب در اومده بود. ...
11 دی 1392

عروسک نازم

چند روز پیش یاد عروسک بچگیام افتادم  هنوزم دارمش اینقدر مواظبش بودم نو نوه عروسکای دیگه هم داشتم ولی اینو بیشتر از بقیه دوست داشتم. مامانم میگه اینو نگه داشتی واسه بچه خودت میگم نه به هیچکی نمیدمش یه مامانه با بچش، وقتی روشنش میکنی یه آهنگ خیلی قشنگ میزنه و بچشو میخوابونه. این عروسکو شش سالم که بود بابام واسم خرید یروز صبح وقتی بیدار شدم صدای یه آهنگ قشنگ شنیدم اومدم دیدم بابام از تهران اومده و یه عروسک قشنگ واسم خریده آخه همیشه هر جا میرفت  بهش میگفتم واسم سوغاتی عروسک بیار. هروقت میرفتم حموم باید عروسک بچه رو با خودم میبردم همونطوری که مامانم منو میشست منم اونو میشستم عروسک بیچاره رو کلی میسابیدم ، یعالمه لباس واسش دوخته بودم...
5 دی 1392
1